shik-shad-mazhabi
روح من در جهت تازه اشیا جاری است . مثل بال حشره وزن سحر را می دانم. مثل یک گلدان ، می دهم گوش به موسیقی روییدن. ساده باشیم. کار ما شاید این است
روح من کم سال است.
روح من گاهی از شوق ، سرفه اش می گیرد.
قطره های باران را، درز آجرها را، می شمارد.
روح من گاهی ، مثل یک سنگ سر راه حقیقت دارد.
من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن.
من ندیدم بیدی، سایه اش را بفروشد به زمین.
رایگان می بخشد، نارون شاخه خود را به کلاغ.
هر کجا برگی هست ، شور من می شکفد.
بوته خشخاشی، شست و شو داده مرا در سیلان بودن.
مثل زنبیل پر از میوه تب تند رسیدن دارم.
مثل یک ساختمان لب دریا نگرانم به کشش های بلند ابدی.
تا بخواهی خورشید ، تا بخواهی پیوند، تا بخواهی تکثیر.
من به سیبی خوشنودم
و به بوییدن یک بوته بابونه.
من به یک آینه، یک بستگی پاک قناعت دارم.
من نمی خندم اگر بادکنک می ترکد.
و نمی خندم اگر فلسفه ای ، ماه را نصف کند.
ساده باشیم چه در باجه یک بانک چه در زیر درخت.
کار ما نیست شناسایی "راز" گل سرخ ،
کار ما شاید این است
که در "افسون" گل سرخ شناور باشیم.
پشت دانایی اردو بزنیم.
که میان گل نیلوفر و قرن
پی آواز حقیقت بدویم.
قالب جدید وبلاگ پیجک دات نت |